شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند
هـمرزم بودم یک زمانی با سه ساله من داشـتم اشـکِ روانـی با سه ساله
درکـربلا بودیم پـشـتـیـبانِ زینب… دریـافـتـم نـام و نـشـانـی با سهسـاله
شاهدخـدا باشد که بودم دیـده گریان خـیـلی کـشـیـدم نـاگـرانی با سهساله
لعنت به شمر و خولی وبرتابعانش کـردند چـون نامـهـربانی با سهساله
روز دهم، هـنگامِ غـارت مانده بودم که میشـوم من آسـمـانی با سه ساله
آتـش گـرفـتـم در جـوارِعـمّۀ عـشق
خیلی لگـد خـوردم کـنارِعـمّۀ عشق
دیدم به چشمِ خویشتن جوروجفا را زیـرکــتـک دیـدم نــوای بـینـوا را
روزِ دهـم بود وهـمه جا پُـر زآتش دیـدم در آتـشِ،وای نامـوس خـدارا
رحم ومـروّت را نـدیـدم بینِدشـمن برخـارها رانـدنـد، آل مـصـطفیرا
دیـدم به چشمِ خـویشـتنکهعـمّههایم گم کرده بودند در هیاهو دست وپا را
فریادِ واویلا زهرسویی بـلـند است فـریـادهـا پُـرکـرده کـلّ کــربــلا را
من راوی کـرب و بـلای پُــربـلایـم
مـن نـالـههـای بـیریـای بـیصـدایـم
درشـام دیـدم چه جـسارتها نمودند بر آل حـیـدر چه شـقـاوتها نمـودند
لعنت به شام وشامیان که با عدوات تحـقـیـر کـردند وحـقـارتها نمودند
با سنگ و چوب وپـارۀ آتـش دمادم بر آل پـیـغـمـبـرعـنـایتها نـمـودنـد
الـفـاظِ زشـتـی را مـهیّا کردند و بعد درآن شلوغیها چه صحبتها نمودند
درپیشِ چشمِ عـمّه زینب مانده بودم ازمـرتضی خـیلیبـرائتها نـمودند
دیدم میانِ آل عـصمت فـصلِ دی را
دیدم بهچشمِ خویشتن من بزمِمیرا